تو این زندگی

مـــن نـــه به بـــابـــام رفتم...

نــه بـــه مـــامـــانم رفتم...

تو این زندگی لعنتـــــــی

مـــن فقط به گـــــــــــــــــا رفتم....

نظرات شما عزیزان:

shahram

ساعت14:44---14 تير 1393

ببببببببببببببببببلللللللللللل ه؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:جانم؟مشکلیه؟؟

mehran

ساعت17:23---8 تير 1393

[وب سایت]

یادت باشد …

من اینجا کنار همین رویاهای زودگذر …

به انتظار آمدن تو …

خط های سفید جاده را می شمارم …

mهی بابا

ساعت16:58---7 تير 1393

[وب سایت]

سمیر نه سمیرا

خلاصه دیگه فهمیدم نباس بگم
پاسخ:مرسی ک فهمیدی واقعا بهش حساسم

mهی بابا

ساعت12:16---6 تير 1393

[وب سایت]

با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر
بگذار آوازه ی با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند آنان که
بر سر جدایی مان شرط بسته بودند . .

mهی بابا

ساعت12:15---6 تير 1393

[وب سایت]

وبتم خیلی قشنگه سمیر

پاسخ:نظر لطفته

mهی بابا

ساعت12:15---6 تير 1393

[وب سایت]

تلفن همراه پیرمردى که توى اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد …
پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان از جیبش درآورد ، هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو کرد نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند … رو به من کرد و گفت ببخشید ، چی نوشته ؟
گفتم نوشته “همه چیزم” ؛ پیرمرد : الو ، سلام عزیزم …
یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت : همسرمه … مادر بچه هامه

mهی بابا

ساعت12:14---6 تير 1393

[وب سایت]

” ﭘــــﻮﺳـــﺖ ﮐــﻠــﻔــﺘــﯽ ”

ﺭﺑــﻄـــﯽ ﺑــــﻪ ﺁﺩﻡ ﺑــــﻮﺩﻥ ﻧـــﺪﺍﺭﺩ

ﻓــﻘــﻂ ﻣــﺴــﯿــﺮ ﺍﺷــﮏ ﻫــﺎﯾـــﺖ ﭘـــﺸـــﺖ ﻭ ﺭﻭ ﻣـــﯿـــﺸــــﻮﺩ

ﺑــﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺑــﯿــﺮﻭﻥ، ﻣــﯿــﺮﯾـــﺰﺩ ﺗــﻮ !

reza

ساعت16:30---5 تير 1393

[وب سایت]

وبتتتت یدونههه چقدر جذابه

پاسخ:نظر لطفته